کاروانی آمد از دشت بلا داغدار لاله های کربلا سوگوار دشتی از نیلوفران ماه و خورشید و تمام اختران آمدند از بارگاهی بس غریب روی لب های همه امن یجیب کوفه ی درد و بلا را دیده اند شهر خالی از حیا... ادامه متن
تمام شهر را آذین ببستند به بام انتظار خود نشستند به همراه هزاران سنگ از بام به هر جا حرمت ما را شکستند ز کوفه آمدیم و جان فشاندیم تن بی جان به شام غم کشاندیم برای آن که ما تحقیر گردیم سه روز... ادامه متن
ببار ای بارن ببار در دلم گریه کن خون ببار بر شب تیره چون زلف یار بحر لیلی چو مجنون ببار ای بارون فدای غم های تو خون میچکد از چشمای تو میتابه روی زیبای تو میسوزه عالم در پای تو ای آقا خون دله... ادامه متن
ما جرعه نوش باده ی اندوه زینبیم در سایه سار پرچم نستوه زینبیم زینب اگرچه رنج امانش نداده بود چون کوه بود و باد تکانش نداده بود این شیرزن به دیده خود گرچه خار داشت در دست خود شبیه علی ذوالفقا... ادامه متن
بوی شراب از نفس شام می رسید از هر طرف به قافله دشنام می رسید سر ها به روی نیزه و ساعات می گذشت بر اهل بیت ماتم ایام می رسید مزد کلام قاریِ قرانِ فاطمه تکبیر سنگ ها ز لب بام می رسید دف ها غری... ادامه متن
تا خیمه زد به ساحل خطبه کلام تو خوابید موج های خروشان به نام تو از کوفه تا به شام فقط سنگ می زدند مدفون کنند تا همه جا سیر گام تو جز با عنایت تو به چوب کجاوه ات دست نمی رسید به بالای بام تو... ادامه متن
ای عمه جان برای تو خون گریه میکنم از سوز ماجرای تو خون گریه میکنم با یاد غصه های تو از حال میروم با یاد غصه های تو خون گریه میکنم داغ اسیری ات کمرم را شکسته است بستند ، دست و پای تو خون گریه... ادامه متن
بخوای راستش رو. یه پا دیوونم براتون خانم. بلا گردونم پناه قلبمی بانو بخدا نگاهت معطوفه دائم به گدا خدایی مدیونم خیلی به دعات رسوندی من رو به نون و به نوا کرم میباره از ابرِ چشماتون که باز از... ادامه متن
پیش چشمم تو را سر بریدند دست هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود گفتی: آیا کسی یار من نیست؟ قفل بر دست و دندان من بود لحظه ای تب امانم نمی داد بی تو آن خیمه... ادامه متن
متن روضه (دختر فاطمه بازار خدا رحم کند) اهل بیت در شام دختر فاطمه بازار خدا رحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و ق... ادامه متن